کد مطلب:317271 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:279

اوضاع سیاسی دوران امام حسین
پس از اینكه حضرت علی (ع) در سال 40 هجری به شهادت رسید، حضرت امام حسن (ع) پس از كمتر از یك سال خلافت براساس پیمان صلحی كه مصلحت جهان اسلام آن روز در آن صلح خلاصه می شد، از خلافت كناره گیری كرد و از این تاریخ یعنی سال 41 هجری سلطنت خاندان اموی آغاز شد و معاویه كه تا آن روز صرفا یك امیر شورشی بود، خود را امیرالمؤمنین و خلیفه جهان اسلام اعلام نمود و تا



[ صفحه 86]



سال 60 هجری بر اریكه ی قدرت باقی ماند و با كیاست و حیله گری در قلمرو جهان اسلام حكومت كرد.

معاویه در برخورد با قضایای سیاسی و مذهبی با سیاست و تدبیر برخورد می كرد و همواره از درگیر شدن با بزرگان قریش پرهیز می كرد. معاویه در سال 60 هجری هنگامی كه در آستانه ی مرگ قرار گرفت پسرش یزید را فراخواند و وصیت خود را این گونه به او گوشزد كرد؛

«ای فرزند، من هر رنجی را به جای تو كشیده ام، برای تو كارها را برقرار و دشمنان را خوار و گردنكشان عرب را بی مقدار نموده ام و چندان برایت گرد آورده ام كه هیچ كس چنین گرد نیاورد. فرزند به مردم حجاز تو كن كه ایشان اصل و ریشه ی توأند، هر كس از ایشان نزد تو آمد وی را گرامی بدار و هر كس كه نیامده عهده دارش باش... من از هیچ كس بیم ندارم كه در خلافت تو نزاع كند جز از چهار نفر از قریش و آنها عبارتند از: حسین بن علی (ع)، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و عبدالرحمن ابن ابی بكر. اما عبدالله بن عمر مردی است كه عبادت او را از پای درآورده است، چنانچه كسی جز او باقی نماند، با تو بیعت خواهد كرد و اما حسین بن علی (ع) مردی است بی پروا، مردم عراق او را رها نمی كنند تا به خروج و[قیام]وادارش سازند، دانسته باش كه اگر حسین بن علی (ع) خروج كرد و تو بر او پیروز شدی از وی درگذر زیرا



[ صفحه 87]



حسین (ع) با تو خویشی نزدیك دارد و دارای حقی بزرگ و هم وابسته به محمد (ص) است...» [1] .

اما به محض اینكه معاویه مرد و یزید به سلطنت رسید و مردم با او بیعت كردند، او تمام همت خویش را - علی رغم وصیت پدرش - معطوف به اخذ بیعت از چهار نفری كه پدرش در مورد آنها سفارش به ملایمت كرده بود، كرد.

یزید فورا سفیری نزد ولید بن عتبه بن ابی سفیان حاكم وقت مدینه فرستاد و به او فرمان داد كه: ای ولید به مجرد این كه نامه ی من به دست تو رسید از مردم مدینه برای من بیعت بگیر، همچنین حسین بن علی (ع)، عبدالله بن زبیر، عبدالرحمن بن ابوبكر و عبدالله بن عمر را وادار كن كه با من به عنوان خلیفه مسلمانان بیعت كنند البته باید آنها را تحت فشار قرار بدهی و هر طور شده از آنها بیعت بگیری و هر كس هم از بیعت با من خودداری كرد گردن او را بزن و سر بریده اش را به نزد من به شام بفرست [2] .

و خصوصا یزید در مورد امام حسین (ع) به ولید سفارش جداگانه و اكیدی به این شكل نمود:



[ صفحه 88]



«خذ الحسین بالبیعه أخذ شدیدا لیس فیه رخصه»

یعنی «حسین (ع) را بگیر برای بیعت، محكم بگیر، هیچ گذشتی هم نباید داشته باشی» [3] .

ولید شب هنگام امام حسین (ع) را جهت اخذ بیعت فورا فراخواند. امام حسین (ع) هنگامی كه آماده ی رفتن به نزد ولید شد، برادرش عباس (ع) را دستور داد كه با سی نفر از افراد مسلح همراه او به خانه ولید بروند، و حضرت عباس (ع) اطاعت امر نمود و در نیمه شب به همراه سی نفر مسلح به عنوان محافظ بر گرد وجود امام حسین (ع)، پروانه وار حلقه زده و او را تا در منزل ولید بن عتبه حاكم مدینه بدرقه نمود.

خوارزمی می نویسد: وقتی حسین (ع) می خواست وارد خانه ی ولید شود به همراهان خود گفت؛ شما در بیرون منزل و در تاریكی شب منتظر بمانید اگر وضع خطرناكی پیش آمد من صدای خود را بلند می كنم، آن گاه شما وارد خانه شوید. پس از آن امام حسین (ع) در حالی كه عصای آهنین پیامبر (ص) را به دست داشت وارد خانه ولید بن عتبه گردید و مشاهده كرد كه مروان بن حكم نیز آنجا حضور دارد. ولید و مروان پس از آنكه ماجرای مرگ معاویه را مطرح كردند، به طور صریح



[ صفحه 89]



از امام حسین (ع) بیعت با یزید بن معاویه را - به عنوان خلیفه مسلمین - خواستار شدند.

امام حسین (ع) بدون مقدمه فرمود كه: شخصی چون من صلاح نیست بیعت مخفیانه انجام دهد بلكه هرگاه دعوت عمومی برای بیعت صورت گرفت، مرا هم به همراه مردم دعوت كن چون چنین بیعتی حكم دیگری دارد. [4] .

ولید در عین حالی كه می دانست اگر حسین (ع) به همراه مردم هم دعوت شود اهل بیعت با یزید نیست، ناچار پیشنهاد حسین (ع) را پذیرفت ولی در همین موقع بود كه مروان بن حكم به ولید گفت: ای ولید وای به حال تو، اگر حسین (ع) از اینجا بیرون برود هرگز بیعت نخواهد كرد و دیگر چنین فرصتی را هم بدست نخواهی آورد مگر اینكه كار شما به قتل و خونریزی بكشد، بنابراین هم اكنون دستور امیرالمؤمنین یزید را عملی كن و حسین (ع) را به زندان بینداز تا بیعت كند، یا اینكه همانطوری كه یزید فرمان داد، حسین (ع) را گردن بزن و سر او را برای خلیفه بفرست. [5] .



[ صفحه 90]



امام حسین (ع) با شنیدن چنین سخنان زشت و تهدیدآمیزی سخت برآشفت و با خشم بر سر مروان بن حكم فریاد زد و آن گاه ولید را مورد خطاب قرار داد و فرمود: توجه داشته باش كه ما خاندان نبوت و معدن رسالت هستیم و یزید همانطوری كه می دانی شخصی می گسار است و به كشتن انسان های پاك و بی گناه دست زده، فسق و فجور او آشكار و معروف می باشد و كسی چون من با آن اصالت نبوت و رسالت طهارت با كسی چون یزید با آن وضعی كه می شناسی هرگز دست بیعت نخواهد داد. بنابراین اندكی فكر و تأمل كن و ببین كدامیك از ما شایستگی خلافت اسلامی را داریم؟!

در ذیل سخنان گهربار امام حسین (ع) باید گفت كه یزید بن معاویه مردی خوش گذران بود و علاقه ی وافری به چند عنصر زن، شكار، شراب و شعر داشت. از جمله اشعار یزید كه مؤید گفتار اخیر است می توان به شعر زیر اشاره كرد:



جاءت بوجه كأن البدر برقعه

نورا علی مائس كالغضن معتدل



احدی یدیها تعاطینی مشعشعه

كخذها عصفرته صبغه الخجل



ثم استبدت و قالت و هی عالمه

بما تقول و شمس الراح لم تفعل



لا ترحلن فما ابقیت من جلدی

ما استطیع به تودیع مرتحل



و لا من النوم ما القی الخیال به

و لا من الدمع ما ابكی عل الطلل





[ صفحه 91]



یعنی: «آن میان بالای خرامان بارویی نزدم آمد كه گویی پرده ای از نور بر آن آویخته بود با یك دست شرابی به رنگ گونه خود كه از شرم سرخ شده بود به من داد. سپس در حالی كه هنوز شراب در دستش می درخشید و از خو بی خود نشده بود بر من سخت گرفته و گفت: از من جدا مشو كه چندان توانایی برایم نگذاشته ای كه با تو وداع كنم و نه خواب در چشمم نهاده ای كه رویت را در آن ببینم و نه اشكی كه بر زمین بریزم» [6] .

غیر از این خصلت های زشت یزید كه در مورد آنها صحبت شد، او بیشتر وقت خویش را به بازی با میمون [7] و سگ می گذرانید و مهم ترین مشاوران او غیر مسلمانان و از جمله سرجون مسیحی بود كه بدون مشورت با او آب هم نمی خورد.

آری در مورد این شخص فاسد و فاسق بود كه امام حسین (ع) فریادش را بر سر ولید و مروان بلند كرد و فرمود كه هرگز با چنین فرد نالایقی به عنوان خلیفه و صاحب اختیار مسلمانان بیعت نخواهد كرد.

درست در لحظه ای كه فریاد امام حسین (ع) بر سر ولید و مروان بلند شد حضرت ابوالفضل العباس (ع) كه به همراه محافظین هاشمی در



[ صفحه 92]



بیرون از منزل ولید قرار داشت، شمشیر را برهنه كرد و به همراه حضرت (ع) سایر محافظین نیز برای حمایت از جان مولایشان امام حسین (ع) وارد خانه ولید شدند و بدون اینكه نگهبانان ولید بتوانند ممانعتی ایجاد كنند، حضرت عباس (ع) و جوانان هاشمی كه به صلابت و شجاعت شهره ی آفاق بودند به دور خورشید امامت و ولایت امام حسین (ع) پروانه وار حلقه زدند و با خشم و خروشی مهیب از آن حضرت (ع) حراست كردند و آن حضرت را بدون هیچ اتفاقی از خانه ولید بیرون آوردند. این ماجرا در شب 27 رجب سال شصت هجری اتفاق افتاد و امام حسین (ع) بدون اینكه دست بیعت به یزید بدهد و یا آسیبی ببیند خانه ی ولید حاكم وقت مدینه را ترك كرد و این سرآغاز حركت و قیام حسینی و جان فشانی های آقا ابوالفضل العباس (ع) است.

طبری مورخ معروف می نویسد كه: وقتی حسین (ع) و عباس (ع) و همراهان مسلح خانه ولید را ترك كردند، مروان بن حكم به ولید بن عتبه این چنین گفت: ای ولید پیشنهاد مرا نپذیرفتی و فرصت خوبی را از دست دادی در حالی كه می توانستی امام حسین (ع) را به زندان بیندازی یا او را به قتل برسانی و كار او را تمام كنی! اكنون باید بدانی كه دیگر دست تو به حسین (ع) نخواهد رسید و برای گرفتن بیعت از او هیچ فرصتی را به دست نخواهی آورد! ولید در پاسخ گفت: ای مروان، نصیحت را برای خود نگهدار زیرا این راهی كه تو برای من



[ صفحه 93]



انتخاب می كنی جز به نابودی دین من نخواهد انجامید... این را بدان كه هر كس در ریختن خون حسین (ع) شركت داشته باشد روز قیامت بار جرم سنگینی خواهد داشت و از نظر لطف خداوندی محروم است، از گناه و آلودگی پاك نمی گردد و به عذاب دردناك خداوند گرفتار خواهد شد [8] .

بعد از این جریان بار دیگر مروان بن حكم با امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) ملاقات كرد و طی گفتگویی طولانی تلاش كرد امام حسین (ع) را برای بیعت با یزید قانع كند و حتی بطور ظریفی آن حضرت (ع) را تهدید كرد و او را از بیم خشم یزید ترسانید. اما این مرتبه نیز امام حسین (ع) بطور صریح و آشكار اعلام كرد كه اگر امت اسلامی گرفتار پیشوایی چون یزید گردد باید با اسلام وداع كرد و فاتحه ارزشهای اسلامی را خواند.


[1] تاريخ فخري، ابن طقطقي، ترجمه محمد وحيد گلپايگاني بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1350، ص 153 و اخبار الطوال، دينوري، صص 273 - 274.

[2] ر. ك؛ تاريخ طبري، ج 7، ص 2907 و تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 177 و اخبار الطوال، ص.

[3] سيري در سيره ي ائمه اطهار، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، تهران، چاپ سيزدهم، 1375.

[4] ر. ك؛ تاريخ طبري، ج 7، ص 2907 و تاريخ سياسي اسلام، حسن ابراهيم حسن، ص 349.

[5] ر. ك؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 178، تاريخ طبري، ج 7، ص 2907، اخبار الطوال، ص 276 و بحارالانوار، ج 44، صص 324 -325.

[6] تاريخ فخري صفحه 154.

[7] مروج الذهب مسعودي، جلد 2، صفحه 72 و 71.

[8] تاريخ طبري، جلد 7، صفحه 2908 و 2907.